قصد داریم در این مقاله با مفهوم کارآفرینی بیشتر آشنا شویم تا بهتر بتوانیم خود را برای این مسیر جذاب و پرچالش آماده کنیم. هر کارآفرین دارای اهداف و ایدههای خاص خود است. دکتر امیرحسین مظاهری در آموزشهایش بیشتر روی این موضوع اشاره میکند که برای تبدیل شدن به یک کارآفرین نمونه و واقعی باید نکاتی را رعایت کنید و بعد در حیطه کارآفرینی به پختگی و کمال برسید. همچنین همیشه میگوید: یک کارآفرین باید ذهن تحلیلگر و تفکر استراتژیک داشته باشد. شاید بگویید چطوری و از کجا شروع کنیم که کارآفرین نمونهای شویم، تیم ثروت آفرینان در مبحث قبلی به موضوع دوره MBA PLUS چیست؟ پرداختند تا شما دوست عزیز بتوانید مهارتهای لازم را یاد بگیرید و در کسب و کارتان موفق شوید. اگر به کارآفرین شدن علاقهمند هستید، مطالعهی این مقاله میتواند کمک شایانی در این راه بهتون کند.
طرز فکر یک کارآفرین چگونه است
من ۱۸ تا شرکت دارم که ۵ میلیارد دلار فروش دارند، چیزی که در موردش مشاوره میدهم اینه که شما کی هستین؟! چون به همه ما توانائیهایی داده شده، درسته؟! و به عنوان یک کارآفرین: همه ما کارآفرین هستیم، ولی بعضی از کارآفرینان هنرمندند و به طرز باور نکردنی مهارت دارند.
شاید طراحی زیبائی در زمینه مد و لباس دارند و یا خیلی عالی کد مینویسند (بر نامه نویسی) شاید مهارت و استعدادشان این است که حتی به اسکیموها یخ بفروشند. یعنی مذاکرهکنندهاند. ببشتر کسانی که کسب و کاری را شروع میکنند، هنرمندند. میدانند چه طوری باید معامله کنند و نتیجه این کار را چطور وارد بازار کنند. ولی خیلی رشد نمیکنند، دلیلش این است که آنها چیزی را که خودشان میخواهند میفروشند و اطلاعات کافی راجع به چیزی که مشتری میخواهد را ندارند.
دسته دیگری از آدمها مدیر و رهبر هستند. مدیر و رهبر کسی است که کارها و ابزار را درست مدیریت کند. اگر به جای کار کردن برای تجارت روی خود کار کنی نتیجه بهتر میگیری، سومین دسته آدمها کارآفرینهای هستند که ریسک کردن را دوست دارند.
اگر این را درک کنی باید بگویی من کی هستم و به چه کسانی احتیاج دارم و اگر یک هنرمند هستی و میخواهی رشد کنی شما به یک رهبر نیاز داری که باهاش شریک باشی چون آنها راه رشد کردن تو را میدانند. اگر فقط یک هنرمند باشی احتمالا در آینده برای خودت کار میکنی و به سطحی که میخواهی ارتقاء پیدا نمیکنی و تمام اینها قابل درس دادن میباشد.
خیلی سریع بگویم یکی دیگر از مولفههای ما، حرکت بعدی چیست؟ الان کجای روال عمر کسب و کارت هستی؟ درست مثل یک بچه؟! همانطوری که شما ۴ تا بچه داری، در مورد بچه یک سری مشکلات قابل پیشبینی هست که باید حل شود. دفعه اول که قصد بچهدار شدن را داری با عجله به بیمارستان مراجعه میکنی، ولی برای بچه سوم میدانی یک سری مشکلات وجود دارد که تحت کنترل هستند باید بدانی تو چه مرحله از تجارت هستی تا بتوانی مشکلت را حل کنی.
کار را از کجا شروع کنیم
باید در زمینه بازاریابی و فروش مهارت پیدا کنی و بهینهسازی انجام دهی و چیزی که ما به مردم یاد میدهیم تمام این مهارتهاست. بعد از آن هر هفته ۹۰ دقیقه بهشان وقت میدهیم تا روی آنها کار کنند. یعنی روی ۷ گروه بررسی لازم را انجام دهند، گروه ممکنه دو نفره یا ۲۰۰۰ نفره باشد، وقتی که متوجه بشوی که من باید دو تا تجارت را مدیریت کنم؟! کسب و کاری که درآن قرار دارم و تجارتی که باید به آن تبدیل بشوم ؟!
اگر فقط روی آینده کار کنم تجات فعلی نابود میشود، اگر روی تجارت فعلی کار کنم من برای آینده آماده نیستم و یک نفر با من رقابت میکند و شکستم میدهد. وقتی ۹۰ دقیقه در هفته این کار را انجام دهی، تمرین دیدی و مهارت کسب کردی، میتوانی کسب و کارت را به خوبی رشد دهی.
سؤال: حالا بگوئید یک روز از زندگی، تونی رابینز چطوری سپری میشه؟ شما بیدار میشید، چه ساعتی بیدار میشی؟ من توی ۶ مکان مختلف زندگی کردم و در چند تا از کشورها خانه دارم، من هر سال به ۱۲ یا ۱۳ کشور میروم به بعضی از کشورها استالیا و لندن، ۲ الی ۳ بار مسافرت کردم.
یک روز معمولی را برام بگو، مثلا بیدار میشی، ورزش میکنی یا هر کاری، اولین حرکت من هر روز صبح بیدار میشم اینه که آماده شوم. البته دو تا کار انجام میدم. تو آب داغ و سپس تو آب یخ میپرم و به دلیل اینکه برای بدنم خوبه، چون سیستم لنفاوی یا سیستم ایمنی بدن را تحریک میکنه. حسابی از خواب بیدارت میکنه و وقتی تو آب ۵۶ درجه میپری، تمام اعضای بدنت فعال میشه من تو خانههام از استخر سرد استفاده میکنم و اگر تو خانه شهر سانولی، ایداهو باشم اونجا رودخانه داره پس اگه برف بباره هر روز میرم رودخانه.
هچنین یک نظمی هست که ذهن من میدونه چیه؟! بهت میگم چه کار کنی و تو همون کار را انجام میدی، به ذهنم آموزش میدم؟! ذهن و بدنم آموزش میبینه، من این کار را دهها سال انجام میدم و به همین خاطر یک حس درونی شده و کار بعدی که انجام میدم، ده دقیقه کاری که اسمشو گذاستم پرایم انجام میدم .
با پرایم آشنایی داری، نه یادم بده، بیشتر ما فکر میکنیم تفکرات ما تفکرات ما هستند و این درست نیست ما به طور ناخودآگاه تحتتاثیر عوامل محیط زندگیمون قرار میگیریم و بعد افکار ما از این عوامل تاثیر میگیرند. من وقتی بیدار میشم، نمیگم ایول، همینجوری قراره احساس خوبی داشته باشم.
مثلا دیشب ۳ ساعت خوابیدم و خوب اینجوری بیدار نمیشم، پس امروز از سواحل شرقی پرواز کردم برای یک سری ملاقات امدم و یک کمی دیر شد. بیدار میشم و اولین کاری که میکنم اینه که میشینم و ده دقیقه این کار را انجام میدم، برای اینکه آماده روز بشم، پرایم برایان را تو ذهنم میآورم، اینطوری بهش فکر کن.
بدانید چه زمانی شکرگذاری کنید
بیشتر مردم چیزی شبیه یک بزرگراه، استرس عصبانیت و نگرانی دارند و شاید یک جاده خاکی به طرف شادی داشته باشند. مثال میزنم، مطمئنم که شما بعضیها را دیدید، همیشه یا عصبانی و یا نگرانند؟ یا بعضیها فکر میکنند بامزهاند، اما نیستند. ولی بعضی وقتها که حالشون خوب و شاد هستند سعی میکنند شما را بخندانند.
بنابراین ما خودمان را آماده میکنیم تا به یک شکل خاص باشیم، پس هر روز ده دقیقه فلسفه من اینه که اگه ده دقیقه برای خودت نداری پس اصلا زندگی نمیکنی و طی این ده دقیقه با تنفس و بدنم یک تغییر فیزیکی ایجاد میکنم تا یک بیوشیمی بدنم عوض بشه و بعد به مدت سه دقیقه راجع به سه چیزی که واقعا برایشان شکر گزارم، فکر میکنم، واردش میشم انگار که اونجام.
پس چرا من شکرگزارم؟ چون نمیتونی هم زمان هم عصبانی باشی هم شکرگزار. بنابراین عصبانیت و ترس چیزیه که آدم رو داغون میکنه. پس من خودم را آماده کردم براش، سه چیزی که میگم ساده باشه مثل نسیمی که به صورتم میزنه یا نگاه روی صورت فرزندم یا هر چیز دیگه ای.
برای اینکه شکرگزاری را اساس زندگیام قرار دهم، لازم نیست یک کوه موفقیت داشته باشم، برای بهتر شدن بدن و زندگیم دعا میکنم. برای حل مشکلات کسانی که اطرافم هستند، مراجعه کنندگانم و دیگر مردم دعا میکنم. بعد ۳ دقیقه کاری را که گذاشتم سه گانه پیشرفت من را انجام میدم.
یعنی سه هدفی که واقعا بهشون اعتقاد دارم و بهشون میرسم چی هستن و فکر میکنم. کارای که بیشترین آرزوشو دارم ، میگم ده دقیقه ولی معمولا چون حس خوبی داره تا ۱۲ و ۱۳ و بعضی وقتا ۱۸ دقیقه طول میکشه ولی بعدش کاملا آمادهام؟! هر روز این کار را انجام میدم.
با این کار سیستم عصبی خودت را آموزش میدی که روند روز این شکلی خواهد بود. میدونی این کار برای من معادل نگاه کردن به یک قسمت از خلاقیت هست یا معادل اینه که یک قهوه داغ بخوری به جای یک قهوه سرد. خوب به عنوان مثال ساعت زنگ میزنه، باید پاشم لباسامو بپوشم برا دویدن، حسش رو ندارم بنابراین به تخت برمیگردم، هوا سرد است یا حالشو ندارم یا حالا هرچی که هست این روند تا کی طول میکشه؟ تا بالاخره من به لحاظ درونزا آماده باشم که به دویدن علاقهمند بشم. خوب اگه جزء سهگانه پیشرفت خودت قرارش بدی برای هر کسی متفاوته ولی حدس من اینه کمتر از چند هفته طول میکشه و اگه واقعا انجامش بدی، میل درونی زیادی پیدا میکنی.